رضا غلامی؛ سمیه اسمعلی زاده
چکیده
در سالهای اخیر، علمسنجی نقش مهمی در سنجش و ارزیابی عملکرد پژوهشی داشته است. این علم، رشد و تکامل پژوهش را در طول زمان با مراجعه به دادههای استانداردشده پژوهشهای دانشگاهی بهویژه اطلاعات کتابشناختی، تجزیهوتحلیل میکند. در واقع، علمسنجی یا همان دانش سنجش علم با ارزیابی و رتبهبندی اصولی پژوهشگران، دانشگاهها و مراکز ...
بیشتر
در سالهای اخیر، علمسنجی نقش مهمی در سنجش و ارزیابی عملکرد پژوهشی داشته است. این علم، رشد و تکامل پژوهش را در طول زمان با مراجعه به دادههای استانداردشده پژوهشهای دانشگاهی بهویژه اطلاعات کتابشناختی، تجزیهوتحلیل میکند. در واقع، علمسنجی یا همان دانش سنجش علم با ارزیابی و رتبهبندی اصولی پژوهشگران، دانشگاهها و مراکز پژوهشی به ارتقای آنها کمک کرده و منجر به شناخت بهتر نقاط قوت و ضعف آنها میشود و نقش مهمی در سیاستگذاری عمومی و حکمرانی علمی بر عهده دارد. در این میان، جدای از مبنامندی علمسنجی و به تبع آن، امکان بومیسازی علمسنجی که در جای خود جزو مباحث مناقشه برانگیز جامعه علمی به شمار می رود، اینکه آیا علمسنجی در همه علوم از مبانی و منطق واحدی تبعیت میکند و یا باید برای علمسنجی علوم انسانی به دنبال منطق متفاوتی بود، یکی از دغدغهمندی های اصحاب علوم انسانی محسوب میشود. این مقاله، با در نظر گرفتن مفهومی عام از فلسفه و مبانی علوم و با الهام از نظریه لاکلا و موفه، از روش توصیفی و تحلیلی استفاده نموده تا از این طریق ضمن توجیه علمی لزوم استقلال نسبی علمسنجی علوم انسانی از مطلق علمسنجی، امکان شکلگیری مکتب علمسنجی علوم انسانی را مورد بررسی قرار دهد. از آنجا که شکلگیری مکتب علمسنجی علوم انسانی نیازمند ارائه تصویری عملی از آن نیز میباشد، شش سئوال کاربردی نیز در این مقاله بر اساس روش تحقیق کیفی مطرح و پاسخ های اولیهای به این پرسشها ارائه شده است.